English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6507 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
from a child U ازهنگام بچگی
he is my only child U فرزند یگانه من است
child U بچه
child U کودک
child U فرزند
child U ولد
with child U ابستن حامله
child U ionship relat child parent
child U parent
child U یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
i would i were a child U ای کاش بچه بودم
to get with child U ابستن کردن
only child U تک فرزند
child U طفل
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
with child <idiom> U حامله شدن
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
Could we have a plate for the child? U آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
Ask the truth from the child . <proverb> U یرف راست را از بچه بپرس.
wolf child U کودک گرگ پرورده
you will spoil the child U بچه را فاسد خواهیدکرد
feral child U کودک وحشی
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
backward child U کودک عقب مانده
The child is going to go to bed. U بچه دارد می رود بخواب
To spoil child . U بچه یی را لوس کردن
big with child U ابستن
elf child U بچه عوضی
big with child U حامله
child's play U بچه بازی
child's play U بازی کودکان
child in the womp U حمل
unborn child U حمل
child study U کودک پژوهی
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
child law U حقوق کودک
child of the second bed U بچه زن دوم
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child psychiatry U روانپزشکی کودک
child window U پنجرهای در پنجره اصلی
child development U رشد کودک
love child U حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
child abuse U بهره کشی از کودک
child prodigy U بچهبا استعداد
child adoption U فرزند خواندگی
child centered U کودک محور
child custody U حضانت
child's play U هر کار بسیار آسان
child psychology U روانشناسی کودک
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
in child birth U درحال زایمان
illegitimate child U طفل نامشروع
he treated me as a child U بامن مانند بچه رفتارکرد
gutter child U بچه موچه گرد
grand child U نوه
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
child window U پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
god child U فرزندتعمیدی
she is quick with child U جنبش بچه رادرشکم حس میکند
she has brone a child U ان زن بچه زائیده است
problem child U فرزند مسئله دار
problem child U کودک مشکل افرین
nurse child U فرزند خوانده
nurse child U فرزند رضائی
natural child U طفل حرامزاده
natural child U بچه نامشروع
rejected child U کودک مطرود
lost child U طفل لقیط
god child U بچه تعمیدی
adopted child U فرزند خوانده
poor child U بیچاره بچه
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
to beat a child U کتک زدن بچه
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
to tuck in a child U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
the child is a great t. to us U این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
foster child U فرزند خوانده
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
an abortive child U فگانه
an abortive child U بچه سقط شده
parent child relationship U رابطه پدر و پسر
to kiss away a child's tears U بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
to i. obedience intoa child U فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
child rearing practices U شیوههای پرورش کودک
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
female slave with a child U ام ولد
female slave with a child U master her from child witha
child langmuir equation U معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
The child is beginning to talk. U بچه دارد زبان باز می کند
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
Dont spoil the child . U بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
to tuck up a child [British E] U پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
The child fell off the balcony. U بچه از ایوان پرت شد
child death rate U نرخ مرگ و میر کودکان
child labor laws U قوانین کار کودکان
child guidance clinic U درمانگاه راهنمایی کودک
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
blood money of an unborn child U دیه جنین
blood money of an unborn child U غره
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> U بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb> U بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
putative father of an illegitimate child U پدر مفروض فرزندی نامشروع
the child belongs to the marriage bed U الولد الفراش
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child. U عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
program U دستور
program U دستور کار
program U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program U روش کار پروگرام
program U نقشه
program id U شناسنامه برنامه
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
program U برنامه ریزی کردن
program U برنامه
program U برنامه نوشتن
program U برنامه دارکردن
program U برنامه تهیه کردن
program U برنامه دادن برنامه ریختن
program U برنامه دستور
program relocation U جابجایی برنامه
program proving U اثبات برنامه
vhsic program U Circuit Integration HighSpeed Very program برنامه مدار مجتمع بسیارسریع
weight program U تمرین وزنه برداری
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
program product U فراورده برنامه
program product U محصول برنامه
program priority U اولویت برنامه
program package U بسته برنامه
program overlay U جایگذاشت برنامه
program of targets U برنامه اماجها
program run U رانش برنامه
program schema U الگوی برنامه
program storage U انباره برنامه
user program U برنامه استفاده کننده
program stop U توقف برنامه
program step U گام برنامه
program stack U پشته برنامه
program specification U مشخصه برنامه
program specification U خصیصه برنامه
program segment U قطعه برنامه
program section U بخش تهیه برنامه ها
program section U بخش برنامه ها
program of targets U برنامه هدفها
program of instruction U برنامه تدریس
program language U زبان برنامه نویسی
program interrupt U قطع برنامه
program interrupt U وقفه برنامه
program selector U انتخابگربرنامه
program generator U برنامه ساز
program generator U تولیدکننده برنامه
program generator U مولد برنامه
program generator U برنامه زا
program flowchart U نمودارگردشی برنامه
program language U زبان برنامه
program library U کتابخانه برنامه ها
program library U کتابخانه برنامه
program of instruction U برنامه اموزش
program music U موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
program module U واحد برنامه
program manager U بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
program manager U مدیر برنامه ها
program maintenance U نگهداری برنامه
program maintenance U نگهداشت برنامه
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
program listing U لیست برنامه
program listing U سیاهه برنامه
program flowchart U نمودارگردش کار برنامه
stored program U برنامه انباشته
stored program U بابرنامه انباشته
star program U بدون خطا اجرا شود
star program U برنامه کامل
spreadsheet program U برنامه صفحه گسترده
source program U برنامه مبداء
source program U برنامه منبع
training program U برنامه اموزش
transient program U برنامه گذرا
stored program U برنامه ذخیره شده
auxiliary program U برنامه کمک [رایانه شناسی ]
systems program U برنامه سیستم
target program U برنامه مقصود
reusable program U برنامه قابل استفاده مجدد
program line U فرش های همگون [اصطلاحا به فرش های اطلاق می شود که از نظر نقشه مشابه بوده ولی اندازه آنها با یکدیگر متفاوت باشد.]
system program U برنامه سیستم
target program U برنامه هدف
support program U برنامه پشتیبانی
supervisory program U برنامه نافر
test program U برنامه ازماینده
troop program U برنامه تشکیل یکانها
proprietary program U برنامه اختصاصی
program verification U عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
program text U متن برنامه
program testing U تست برنامه
program testing U ازمایش برنامه
service program U برنامه خدماتی
Recent search history Forum search
1کودک کش
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1برنامه ریزی این کار‌ چگونه است؟
0majority is attained earlier.”
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com